خبرین اولسون!

یئنی‌لیک‌لر

مشق نو: ترک‌های سفید، فارس‌های سفید

+0 به یه ن

ترک‌های سفید، فارس‌های سفید

نادر صدیقی

۱) آنچه اردوغان در باکو گفت «خاک آذربایجان به آب رودخانه «ترترچای» که سال‌ها در حسرت آن بود ملحق شد. مه فراز کوه‌های شوشا دیگر دردمند نیست. گل «خاری بلبل» دیگر محبوس نیست [و] درخشان‌تر [از سالهای اشغال شهر شوشا] خواهد شکفت. ارس ترانه مردمی خود را قوی‌تر [از دوران اشغال] فریاد خواهد زد. ارس را جدا کردند، پر از شن و میل کردند؛ من از تو جدا نمی‌شدم. به زور جدا کردند، آی لاچین، جان لاچین، من سنه قربان لاچین، فدایت شوم لاچین»

۲) آنچه ظریف از متن مذکور شنید: «به اردوغان نگفته بودند شعری که به غلط در باکو خواند مربوط به جدایی قهری مناطق شمالی ارس از سرزمین مادری‌شان ایران است؟ آیا او نفهمید که علیه حاکمیت جمهوری آذربایجان سخن گفته است؟ هیچکس نمی‌تواند درباره آذربایجان عزیز ما صحبت کند.»

***

میان متن نخست، یعنی آنچه اردوغان واقعا گفت و متن دوم یعنی آنچه که ظریف واقعا شنید یک گسست واضح وجود دارد. چگونه می‌توان از دل سخن اردوغان ادعای ارضی بر ضد کشورمان و همزمان نقض استقلال حاکمیت جمهوری آذربایجان را نتیجه گرفت. اگر کسی علیه آذربایجان عزیز ما سخن گفت باید توی دهن او زد اما آیا واقعا اردوغان آن را گفت؟ اردوغان مگر چه چیزی در سخنرانی مذکور علیه آذربایجان عزیز ما گفت که به او بگوییم «هیچ کس نمی‌تواند درباره آذربایجان عزیز ما صحبت کند»؟

به هر ترتیب، کار به آنجا رسید که مقامات ترکیه سعی کردند توضیح بدهند که برای فهم یک متن باید جملات پس و پیش آن را کنار هم نهاد. آنها توضیح دادند که اردوغان هیچ اسمی از ایران و آذربایجان نیاورده، و نه به ‌صراحت «و نه حتی به طور ایما و اشاره» چنین حرفی نزده است. اما آیا باید برای فهم و معنای سخنان اردوغان صبر می‌کردیم تا مقامات ترکیه اصول بدیهی قرائت یک متن را به ما یاد بدهند و نمی‌توانستیم خودمان قبل از هر نوع تنش خود متن را ترجمه کنیم و به این ترتیب امکانی برای مشاهده و فهم پیوند میان جمله «ارس را جدا کردند» با جمله‌ای که اردوغان بلافاصله آن را به جمله «آی لاچین» متصل کرده پدید آید و دریابیم که اردوغان خیلی شاعرانه آزادی ارس از یوغ اشغال ۳۰ ساله را به آزادی شهر لاچین ربط داده و طبق یک روال منطقی آزادی همه رودها و شکوفایی خاک و گل و طنین‌افکن‌شدن ترانه‌های آذربایجانی را مرتبط ساخته است؟

یعنی خودمان در همان لحظه سخنرانی نمی‌توانستیم این چیزها را بفهمیم و لازم بود آن همه تنش‌زایی شود تا مقام کشور همسایه به ما بگوید خودِ متن را بخوانید و پیوند جملات را در نظر بگیرید؟ نمی‌شد قبل از هرچیز خود متن را ترجمه کرد و خواند و دید که اردوغان از همان ابتدا سخن از آزادی قره‌باغ و شهرهای قره‌باغ به میان آورده و تغزل آزادی منطقه اشغالی از کوه‌های شوشا تا ساحل ارس را می‌سراید و خواننده‌های آن شهر را (او اسامی «جبار»، «خان»، و «سید» یعنی سه خواننده شهیر و شامخ شوشا را ذکر می‌کند و بعد به ترانه‌های لاچین و ارس می‌رسد)، ترانه‌های آن کوه‌ها (ترانه «شوشانین داغلاری» که اشاره به مه فراز شوشا دارد) و ترانه شهر لاچین (آی‌لاچین) و ترانه ارس را به صدا در می‌آورد؟

هر شهری که آزاد شده ترانه‌ای دارد که در متون موسیقیایی به آن فولکلور یعنی ترانه مردمی می‌گویند؛ ترانه‌هایی که خیلی قدیمی است و گاه عمری صد ساله و دویست ساله دارد، مثل ترانه «ارس را جدا کردند» که اردوغان وصل به ترانه لاچین کرد و سراینده آن ترانه خود مردم بودند، زمزمه‌ای است که مردم در عروسی و گاه حتی در عزا بر لب دارند. کجای این کار سیاست و سیاست‌دانی است که ما به کشور همسایه بگوییم نسبت به ترانه ارس حساسیت داریم و او هم با ارجاع به متن سخنرانی ثابت کند که هیچ اشاره‌ای به ایران و اراضی ایران نشده و اضافه کند که «از حساسیت‌های طرف ایرانی در قبال این ترانه خبر نداشته است»؟ کدام کشور جهان را سراغ داریم که نسبت به یک ترانه مردمی و فولکلوریک مردم خود حساسیت داشته باشد؟

بله، این را می‌دانیم که کسانی در تاریخ گذشته و امروز ترانه ارس را از سر مقاصد تجزیه‌طلبانه خوانده‌اند اما آنها آن «مقاصد» را پنهان نکرده و نمی‌کنند و از قضا اردوغان بی‌آنکه بداند، درست برخلاف آن تجزیه‌طلبان، جهت ترانه ارس را از این‌سوی ساحل یعنی از جنوب ارس و ایران تغییر داده و متوجه سمت شمال ارس و لاچین و شوشا کرده است. به عبارت دیگر، اردوغان به‌گونه‌ای ترانه ارس را به ترانه لاچین چسبانده و به‌گونه‌ای بقیه ترانه‌های شوشا و لاچین و قره‌باغ را ردیف کرده است که اگر با متون تجزیه‌طلبانه مقایسه شود، خواهیم دید متن رئیس‌جمهور ترکیه متن تجزیه‌طلبان را در معرض ساختار‌شکنی قرار داده است.

پل عبور منطقی از سخن اردوغان به توئیت ظریف برای همیشه بسته است. فروکاستن آن چیزی که اردوغان گفت به آن چیزی که ظریف شنید، بیهوده است. مکانی که استعاره‌ها و تشبیه‌های اردوغان در آن به شکوه می‌رسند، ایران نیست؛ جغرافیای اشغال است، تغزل رهایی آن‌سوی ارس است از یک اشغالگری حدودا ۳۰ ساله، رهایی «خاری بلبل» گل نمادین شوشا است، هم‌آغوشی خاک جمهوری آذربایجان است با آب رودخانه «ترترچای» و رودخانه‌هایی که اشغالگران مسیر آن را تغییر داده بودند، و از همه شاعرانه‌تر نسبتی بود که اردوغان میان ترانه‌های مردمی (فولکلوریک) و رودخانه‌ها (سه رود ارس و ترترچای و کوندلن‌چای) و شهرها برقرار کرد و این بی‌سبب نبود: قره‌باغ و به‌خصوص شوشا قرنی است که «کنسرواتور قفقاز» نام گرفته‌اند؛ یعنی موسیقی‌خانه آن دیار. اردوغان از همان ابتدا با توسل به شعری از مرحوم بختیار وهاب‌زاده، شاعر ملی جمهوری آذربایجان اثبات تعلق قره‌باغ به صاحبان رانده شده به قهر و خشونت و اشغالگری را با نام «قره باغ» و با ترانه‌های «قره‌ باغی» پیوند زد. شعری که از بختیار وهاب‌زاده خواند:

هاردان سنین اولدو بیزیم قره باغ؟
آدی صاحبینی دمیر می آشکار؟
از کجا مال تو شد قره باغ ما؟
اسمش صاحبش را نمی‌گوید آشکار؟

از همین‌جا، ترانه‌خوانی اردوغان آغاز می‌شود و از نسبتی سخن می‌گوید که ترانه‌های مردمی و خواننده‌های مشهور میان شعر و زیست‌گاه اجدادی خود برقرار کرده‌اند. می‌گوید نه چشمه «عیسی بولاغی» را می‌توان هدیه اشغالگران کرد و نه آن خوانندگان را که به ضرب‌آهنگ زمزمه آن چشمه مشهور قره باغی آواز خوانده‌اند و اسم آن خواننده‌ها را می‌آورد: «صدای «جبار»، «سید» ، «خان» را ، «قره باغ شکسته سی»(آهنگ مقامی مشهور جمهوری آذربایجان که قدمتی تقریبا صد ساله و بیشتر دارد) موج بر موج را چگونه می‌توانم هدیه اشغالگران کنم؟

به این ترتیب ترانه، خاک، رهایی سرزمینی، رودخانه، چشمه، شکوفایی گل در فضای آزادی، نفس قفس‌شکن، ترانه ارس، در هم‌آمیزی افق‌های آوایی رودخانه‌هایی که به تعبیر اردوغان در فضای رهایی «خروشان‌تر» می‌شوند، زمزمه چشمه «عیسی بولاغی» ترانه ارس، ترانه لاچین کلید واژگان اصلی سخنرانی «جغرافیای تخیلی اشغال و آزادی پس از اشغال» را تشکیل می‌دهد. اردوغان در آن سخنرانی از هیچ رودخانه از هیچ ترانه و هیچ شهری سخن نمی‌گوید مگر این که آن رود اشغال شده باشد و غزل‌سرای آزادی آن رود و شهر و چشمه از یک اشغال مشخص باشد. مگر ساحل شمالی رود ارس در این سال‌ها توسط ناسیونال فاشیسم اشغالگر و جانیان جنایت خوجالی و قتل عام‌ها و آواره‌سازی‌های مشابه اشغال نشده بود چرا نباید نغمه آزادی آن از یک اشغالگری مشخص را سرود؟

اردوغان کاروانی از شعر و موسیقی از مرتفع‌ترین و کوهستانی‌ترین نقطه اشغال شده یعنی از شوشا و از کوهستان‌ها و از مه‌فراز کوهستان‌های شوشا راه می‌اندازد، کمی پایین‌تر می‌آید به چشمه «عیسی بولاغی» می‌رسد که پاتوق خوانندگان نام‌آور آذربایجان بوده، می‌گوید «انفاسی که ترانه سوزناک» قره باغ شکسته سی» را در آن دیار می‌خوانند اکنون در عصر رهایی سرزمینی با قوت و ارتفاع بیشتری طنین‌افکن خواهند شد. کاروان موسیقایی اردوغان رود به رود و شهر به شهر پایین‌تر می آید تا به آخرین نقطه سابقا اشغال شده یعنی به ساحل رود ارس می‌رسد. درست در همین نقطه است که ترانه سرای آزادی سرزمینی از عصر تاریک اشغال «ترانه‌ساز» می‌شود: اردوغان در آخرین منزل‌گاه جغرافیای اشغال، ترانه رود اشغال شده ارس را با ترانه شهر اشغال شده لاچین درهم می‌آمیزد. ترانه ارس و ترانه لاچین دو ترانه مستقل و جدا از یکدیگر هستند اما اردوغان شعری از ترانه لاچین و شعری از ترانه ارس را می‌گیرد و در دل یک منظومه واحد آزادی سرزمینی به یکدیگر می‌چسباند:

«ارس را جدا کردند، پر از شن و میل کردند؛ من از تو جدا نمی‌شدم. به زور جدا کردند، آی لاچین، جان لاچین، من سنه قربان لاچین، فدایت شوم لاچین» (این لحظه ای است که اردوغان به هنگام قرائت «فدایت شوم لاچین» به حرمت این شهر آزاد شده دست به سینه می‌شود)

آن دو ترانه بارها در تهران و تبریز و دیگر شهرهای ایران اجرا شده‌اند. نخستین بار رشید بهبودف خواننده شهیر جمهوری آذربایجان در سال ۱۳۴۲ «آی لاچین» را در تهران اجرا می‌کند:

آراز آخیر لی لی ایله، دسته دسته گلی ایله
آی لاچین جان لاچین من سنه قربان لاچین
ارس جاری است با گِل و لای و دسته دسته گلهای خود
آی لاچین جان لاچین من تو را قربان لاچین

اردوغان اما ترانه مشهور «ارس را جدا کردند» را از تصنیف اصلی آن ترانه جدا کرده و سپس در ترانه «آی لاچین» ادغام می‌کند تا شهر لاچین و رود ارس، یک‌جا آوای رهایی از اشغال را سر دهند. اگر بخواهیم از تعابیر موسیقیایی وام بگیریم، این یک بدعت کُنتراپونتال (چند‌ آوایی) است؛ درهم آمیختن ملودی‌های ناهمگن «ارس را جدا کردند» در ملودی «آی لاچین» است تا هر دو، در دل یک منظومه جدید، به یکسان تغزل رهایی از اشغال را سر دهند.

قرائت تک‌هویتی از هویت ملی اما چندآوایی را برنمی‌تابد. از ورای عینکی که قرائت تک‌هویتی و سلبی از هویت ملی به دست می‌دهد نمی‌توان قفقاز را دید و به‌طور کلی سیمای همسایه را به تماشا نشست، با او چهره به چهره شد و قصه رنج‌های آوارگی‌اش را شنید.

در یک طرف جفت «اشغالگری-رهایی از اشغالگری» را داریم و آمیزه‌ای سازگار از همه آن ترانه‌هایی که شیوه‌های زیست صاحبان آن سرزمین‌های اشغالی را به زیستگاه پیوند می‌دهند، در طرف دیگر قرائتی تک‌هویتی از غزل رهایی که آن پیوند را در معرض یک ساختار‌شکنی خشونت‌بار قرار می‌دهد. از مرحوم مطهریِ شهید جمله‌ای در خاطر دارم که از مرحوم علامه طباطبایی نقل می‌کرد: «بعضی‌ها تا لطیفه را تبدیل به کثیره نکنند دست‌بردار نیستند!» او از کسانی می‌گفت که لطیفه را نمی‌فهمند و باید برایشان اجزای آن را قطعه قطعه کرد و آن را چندان در کثرتی چند جمله‌ای منحل کرد که لطف لطیفه از بین برود.

ترک‌های سفید، فارس‌های سفید

«ترک‌های سفید» و یا «بیاض تورکلر» مفهومی است که در ترکیه توسط نیلوفر گوله جامعه‌شناس ترک برای توصیف واقعیتی جامعه‌شناختی و قشریِ تقریبا ۶ میلیونی به کار رفته که خود را طبقه ممتاز لائیک «مترقی» محسوب کرده اما ویژگی عمده آنان «دیگر سازی» بقیه قشرهای جامعه به‌خصوص دیگر سازی کردها و اسلامگرایان است. در ایران البته برخلاف ادعای پان‌ترک‌ها وتجزیه‌طلبان قوم خاصی به نام «فارس‌ها» نداریم؛ همه به‌طور مساوی شهروند ایران هستند، واقعیتی چند زبانی داریم که قانون اساسی حق تدریس همه آن زبان‌ها را به رسمیت شناخته و در کنار آن پدیده‌ای جامعه شناختی داریم که می‌توان آن را به تفکیک از فارس‌ها یا ترک‌ها، آن را «فارس‌های سفید» نامید. چیزی مشابه مردان آمریکایی سفید در سال‌های ۱۹۰۰ در عصر ماقبل جنبش حقوق مدنی و از آن دقیق‌تر مشابه «ترک‌های سفید» در عصر کمالیستی ترکیه و سخنگویان آن در روزنامه حریت آن کشور. آن همه پرخاشگری و آن توسل به قطبی‌سازی «ایران-جهان ترک» و تمسک به احیای خون‌های چالدرانی و سقوط به مغاک قطبی‌سازی‌های استعماری «صفوی-عثمانی» نشان داد که فارس‌های سفید هنوز ناسیونالیسم مدنی را کشف نکرده‌اند.

قواعد مرزبندی «فارس‌های سفید» در کشورمان علیه ترک‌ها، و برعلیه همسایگان، شباهت شگرفی با کرد‌هراسی و اسلام‌هراسی «ترک‌های سفید» دارد. نباید سفید و یا ترک‌های سفید را با ترک و فارس برآمیخت؛ فارس‌های سفید همچون ترک‌های سفید یک واقعیت جامعه‌شناختی و عمدتا نخبگانی است و ناظر بر قشرهای فوقانی و الیت جامعه است و نباید آنها را با فارس‌ها و یا ترک‌ها اشتباه گرفت.

ترک‌های سفید در ترکیه عمدتا از منظری «شرق‌شناسی» به همسایگان می‌نگرند و هویت ملی خود را به کمک فاصله‌گیری از ایران و دیگر همسایگان تعریف می‌کنند. آنها همچون و البته دهه‌ها پیش از جماعت ایرانشهری-ایرانشاهی ما ترکیه را به شکل یک ملت مطلقا بیرون از دایره امت اسلام و عرب بازنمایی می‌کنند که گویا «تنها متحد غرب» است در خاورمیانه‌ای سرشار از عقب ماندگی.

در حقیقت تعریف هویت ملی ترک بر مبنای امت‌هراسی در همان سال‌های پایانی عثمانی و عصر گذار به جمهوریت آتاتورکی بیان روشنی یافت که امروز کلمه به کلمه آن را، پس از تاخیری تقریبا ۱۰۰ ساله در جماعت ایرانشهری-ایرانشاهی و به‌طور کلی «ناسیونالیسم پرخاشگر»[۱] می‌بینیم.

فارس‌های سفید در کشور ما مطابق همان قواعد مرزبندی که ترک‌های سفید ترکیه بر علیه اسلام و امت و کردها و سبک‌های زیستی اسلامی اعمال می‌کنند، دگرسازی از ترک‌ها، و از اهل سنت و امت مسلمان در جهان نزدیک را به پیش می‌برند. فارس‌های سفید به‌خصوص حساسیت زیادی بر علیه اصل ۱۵ قانون اساسی و ایرانیت تعریف شده در قانون اساسی و به‌خصوص اصول مکتوب این قانون درباره پیوند ملت-امت دارند و بر این باورند که باید از ایران در مقابل آنچه که آنها «مخاطرات قانونی اساسی» محسوب می‌کنند دفاع کرد. جماعت فارس‌های سفید بر مبنای درک تک‌هویتی از هویت ملی، هویت ترکیبی «جمهوری اسلامی ایران» را به علت  ترکیب‌بندی میان جمهوریت و اسلامیت برنمی‌تابند و خواهان گذار از هویت سه‌وجهی جمهوری اسلامی به هویتی آریاپرستانه و یا تک‌هویتی‌گریِ ایرانشاهی-ایرانشهری هستند.

فارس‌های سفید به اعتبار همان تعریف عمدتا سلبی از هویت ملی (مطلقا ترک نبودن، مطلقا عرب نبودن، مرزبندی با امت) تقریبا همان المثنای قشر ۶ میلیونی ترک‌های سفید در کشور همسایه هستند. فارس‌های سفید هویت ملی ایرانیان را به شکل یک رابط برد-باخت با مشترکات همسایگانی تعریف می‌کنند و بر این باورند که مشترکات اقوام پیرامونی و مرزی ایران با همسایگان فرامرزی یک «تهدید امنیتی» محسوب می‌شود. آنها به این اعتبار نمی‌توانند به چیزی به نام «منطقه قوی» و یا همگرایی‌های وسیع منطقه‌ای در جغرافیای اسلام فکر کنند، درست به همان شیوه که جماعت فارس‌های سفید نمی‌توانند تکثرهای فرهنگی و زبانی اقوام ایرانی را به شکل یک دارایی به عرصه تخیل درآورند و نگاهی امنیتی و تهدیدمحور به آن تکثرها دارند. دم خروس «ناسیونالیسم پرخاشگر» مذکور در ایام اخیر از لای عبای رسانه‌ها و ربات‌های سعودی بیرون زد که ادبیات موهن روزنامه سعودی عکاظ علیه اردوغان را در قالب هشتگ‌های شنیع بازتولید کرد و این نخستین مورد موج‌سواری رسانه‌های تمویل شده پترودلاری بر امواج فارس‌های سفید نبود. ناسیونالیسم پرخاشگر فارس‌های سفید چونان ناسیونالیسم قومی رقیب پان‌ترکی سرشتی عمیقا تجزیه‌طلبانه دارد و این هردو جریان تک‌هویتی در دل شبکه گفتمانی واحدی موجب هم‌افزایی یکدیگر می‌شوند و یکدیگر را تغذیه می‌کنند.

بحران توئیت اخیر درباره سخنرانی اردوغان در باکو جلوه دیگری از رفتار هویتی فارس‌های سفید را به نمایش گذاشت. برهمین منوال ناسیونال فاشیسم اشغالگر قره باغ و کانال‌ها و سایت‌های همبسته با آن، آب ارس را گِل کرد تا سرور ترانه‌سرایی رهایی از اشغال و آوارگی مسلمانان آن‌سوی ارس را سرقت کند و خشونت و پرخاشگری را به جای شعر و غزل بنشاند. آیا این تصادفی بود که دو نوع خاص و ناهمگن از ناسیونال فاشیسم پان ترکیستی و ناسیونال فاشیسم «فارس‌های سفید» دست به دست هم داده و به شیوه‌های تصویرپردازانه یکسان سخن اردوغان را از منظومه اصلی آن جراحی کردند، فیلم را تقطیع کردند در کانال های خود کار کردند تا آب زلال ارس را گل کنند و هرکدام بر مبنای یک تقسیم کار اعلام نشده ماهی‌های تفرقه و کین و نفرت را از آن آب گل‌آلود صید کنند؟

اکنون که آن هیاهو به یمن توضیحات روشنگرانه و اعتدالی رئیس‌جمهور جای خود را به تعقل سپرده آیا هنگام آن فرانرسیده که در تجانس ساختاری دو نوع تجزیه‌طلبی یعنی تجزیه‌طلبی «ترک‌های سفید» و «فارس‌های سفید» تاملی تازه داشته باشیم؟ رئیس‌جمهور درست می گفت: این همان اردوغان حافظ‌خوان و مولاناخوان بود که این‌بار در باکو به تناسب محیط از «سید» و «جبار» و از «خان» یعنی آن سه شهسوار اقلیم آواز گفت و سرود «ارس را جدا کردند» را به لاچین به جان لاچین وصل کرد تا حسرت سال‌های جدایی از تمامیت سرزمینی به سرآید. در سویه‌ای کاملا وارونه و معکوس، سایت وکانال‌های تمویل شده ناسیونال-فاشیستی ارس را که اردوغان به لاچین و به شوشا به «ترترچای» و «کوندلن چای» اشغالی وصل کرده بود از جغرافیای اشغال جدا کردند تا به شکل یک قطعه تصویری تقطیع شده، به مقاصد تجزیه‌طلبانه متصل کنند و از دل زلال ارس و آن ترانه معصوم انواع و اقسام سوء قصدهای سرزمینی برعلیه حاکمیت کشورمان استخراج کنند. تفرقه‌افکن‌ها بیدارند، فعال‌اند، در همان لحظه سخنرانی اردوغان بود که یکی از آن سایت‌های ناسیونال فاشیستی با اشاره به ارس‌خوانی اردوغان نوشت بالاخره اردوغان پروژه نوعثمانی خود را در باکو رونمایی کرد و گفت «ارس را جدا کردند»! اندکی بعد امیر طاهری روزنامه‌نگار ویژه عصر شاه و پیشتاز جنگ روانی اتاق‌ فکر تحریم شروع به تحریک برخی مسئولین کرد، توئیت پشت توئیت که چه نشستید اردوغان ارس و تبریز را برد و اگر دیر بجنید نوبت تهران و شیراز خواهد رسید. امیر طاهری توئیت زد که اگر وزارت خارجه شهامت دارد باید سفیر ترکیه را احضار کند و از سر تحریک مسئولین چنین القا و پیش‌بینی کرد که چنین شهامتی در وزارت خارجه وجود ندارد و بعد که احضار سفیر را شنید توئیت تحریک‌آمیز دیگری زد که احضار کافی نیست باید توضیح دهند و به خاطر قرائت یک ترانه پوزش بطلبند. و فقط امیر طاهری و امثال او و دیگر کانال‌های ناسیونال-فاشیستی همبسته در داخل نبودند که آن سخنرانی تقطیع و القا کردند تا جوسازی کنند برای تصمیم‌سازی‌های غلط و شتابزده در داخل، ناسیونال-فاشیسمِ آن طرف قضیه یعنی پان‌ترکیست‌های شیکاگونشین و دست‌پرورده سیا نیز به همان شکل و شیوه سخنرانی اردوغان را تقطیع کردند تا مقاصد تجزیه‌طلبانه خود را بر آن بار کنند. یعنی آن فیلم تقطیع شده در دوکانال و فضای مجازی ناهمگن کار شد تا یکی به نام مبارزه با تجزیه‌طلبی و دیگری به نام دفاع از تجزیه‌طلبی معنای واحدی را برسخن اردوغان تحمیل کنند؛ یعنی همان دولبه آن قیچی واحد که در مسیر خلاف یکدیگر فرود می‌آیند تا پیوستار واحدی را در معرض گسست قرار دهند: پیوستار ملی میان همه اقوام و همه مولفه‌های زبانی و فرهنگی این سرزمین را و پیوست این ملت با اقوام خویشاوند در حوزه تمدن اسلامی وجغرافیای همسایگان را. آن دو جریان ناهمگن، ناسیونال-فاشیسم ِپان‌ترکی «گوناز تی وی» (تلویزیون تجزیه‌طلبان) و ناسیونال-فاشیسم آریاپرست، و به‌تعبیری جامعه‌شناختی «ترک‌های سفید» آن‌سوی آب و «فارس‌های سفید» این‌سو، شعر «ارس را جدا کردند» را از جملات پیشین و پسین اردوغان جدا کردند، در معرض انتقال و تحریف قرار دادند و در دل راهبردها و عملیات تفرقه‌افکنی ادغام نمودند تا جدایی شومی میان همسایگان، میان ایران و ترکیه و جمهوری آذربایجان رقم بزنند و همزمان گسل‌های درونی را در معرض تعمیق قرار دهند.

آیا نمی‌شد قرائتی دیگر از سخنرانی اردوغان به عمل آورد، قرائتی وحدت‌بخش و مهربانانه؟ می‌شد. متن اردوغان به روی قرائت مهربانانه گشوده‌تر است تا آن جداسازی خشونت‌بار ترانه «ارس را جدا کردند» از بافت کلام و سرهم بندی آن با مقاصد شوم تفرقه‌افکنانه میان مرکز و پیرامون و میان ایران و همسایگان. آن فضای فرهنگی، شعری و موسیقیایی که اردوغان با ارجاع به آن ترانه رهایی قره باغ و شوشا و لاچین و ارس را سرود بسی ترکیبی‌تر، چندوجهی‌تر و ایرانی‌تر از از آن است که او در باکو گفت. شوشا مگر کجاست که اردوغان گفت مه‌فراز کوهستان‌های شوشا در فضای رهایی سرزمینی دیگر دردمند نیست و «خاری بلبل» گل نمادین شوشا و قره باغ نشانه چیست و چرا اردوغان گفت آن گل محبوس در عصر اشغال دیگر آزاد شده و زیباتر از هر زمان دیگر خواهد شکفت؟ افسانه‌ای شیرین و زیبا که مردمان آن دیار درباره گل و بلبل گونه «خاری بلیل» قرن و اندی است که بر زبان دارند بیش از آن که اردوغانی باشد، ایرانی است: می‌گویند آغابیگم دختر پناه علی خان، خان قره باغ در عهد قاجار عروس فتحعلی خان بوده و در تهران، دلتنگی خودش برای قره باغ و شوشا را به قالب دو ترانه «قره باغ شکسته سی» و «خاری بلیل» ریخته که در سخنرانی اردوغان هم بازتاب داشت. مطابق روایت محلی آن دیار بانوی قره‌باغی قصر قاجار ترانه «قره باغ شکسته سی» را به این شکل می‌خواند:

تهران جنته دونسه یاددان چیخماز قره باغ
تهران اگر جنت شود از یاد نرود قره باغ

آغا بیگم به باغبان قصر قاجار سفارش می‌دهد که همه گل‌های قره باغی را در باغ بکارد. در روز موعود شکوفایی می‌بیند گل «خاری بلیل» نروییده، ترانه‌ای سوزناک سر می‌دهد که هنوز بر سرزبان‌هاست:

وطن باغی آلالواندی یوخ ایچنده خاری بلبل
باغ وطن گرچه الوان است اما «خاری بلبل» ندارد

هیچ چیز ترکی در آن‌سوی ارس وجود ندارد که نتوان خویشاوندی آن با فرهنگ ایرانی-اسلامی را ردیابی کرد، اما ناسیونالیسمِ تک‌هویتیِ پرخاشگر استعداد شگرفی برای ندیدن پل‌ها و پیوندهای فرهنگی و بینا-فرهنگی میان این قوم و آن قوم دارد.

سخن اردوغان در آن لحظه ارجاع به یک ترانه دیگر داشت، ترانه «شوشانین داغلاری باشی دومانلی» (کوههای مه بر سر شوشا). خواننده این ترانه همان «خان» است که اردوغان گفت: خان شوشنسکی. در عصر استالین آن ترانه را در معرض امنیتی‌سازی قرار دادند و گفتند منظور تو از آن مه که فراز شوشا را گرفته چیست؟ «خان» تحت فشار و تعقیب قرار گرفت تا این که متن ترانه را تغییر دادند و گفتند نگو کوهستان‌های شوشا را مه گرفته، در عصر سوسیالیسم که همه‌چیز به سفیدی برف و به درخشش خورشید می‌درخشد، تیرگی و مه گرفتگی نداریم، بخوان «شوشانین داغلاری دییل دومانلی»، (کوه‌های شوشا «نیست» مه گرفته) وخان تا زنده بود چنین خواند. خان چگونه «خان» شد؟ این داستان ربط وثیقی با پیوند بینا-فرهنگی میان ایران وجمهوری آذربایجان دارد و من قصه آن را در اسفند ۸۶ در مجله «آیین» آورده‌ام:

از خان اقلیم آواز ایران تا خان موسیقی مقامی جمهوری آذربایجان

«پیوند میان مقام آذری و مقام فارسی صرفاً به خویشاوندی آوایی محدود نمی‌شود. احمد باکی خان‌یف، از بنیانگذاران، موسیقی آذری، در ۱۶ سالگی از ابوالحسن‌خان اقبال آذر، نام‌آور آواز ایرانی درس آموخته است؛ با همین توشة علمی است که در سال ۱۹۳۷ توسط استالین به زندان می‌افتد. خان شوشسنکی سلطان موسیقی آذری که خوانندگان نام‌آور کنونی خود را صرفاً مقلد او می‌نامند، لقب «خان» را از اسم ابوالحسن‌خان اخذ کرده است. اصلان جوانشیر، فرزند خان شوشسنکی ماجرای اعطای لقب «خان» به پدر خویش را چنین تعریف می‌کند: «اسفندیار جوانشیر در سال ۱۹۱۳ یعنی هنگامی‌که حدود ۱۲ سال بیشتر نداشت، به همراه استاد خود اسلام عبدالله‌یف (معروف به «سه‌گاه اسلام»، چرا که در خواندن «سه‌گاه» ختم روزگار خود بوده) به یک مجلس عروسی در روستای «نوروز لو» (اطراف شهر اکنون اشغال شده آقدام) می‌روند. صاحب مجلس، صفحه‌ای از آواز ابوالحسن‌خان اقبال (۱۳۵۰- ۱۲۴۳) را روی گرامافون می‌گذارد. «اسلام» رو به شاگرد خود اسفندیار می‌کند و می‌پرسد: «تو هم می‌توانی کرد شهناز را مثل استاد ابوالحسن‌خان بخوانی؟» اسفندیار پیش از آن بارها و بارها به صفحة ابوالحسن‌خان گوش کرده بود و آن روز با این آمادگی قبلی، صدای استاد را با تمام ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌های آوایی و نوآنس‌هایش تقلید می‌کند. «سه‌گاه اسلام» به وجد می‌آید و می‌گوید از امروز لقب تو «خان» خواهد بود. به این ترتیب اسفندیار جوانشیر، «خان» آن سوی ارس می‌شود!» چیزی از دندانه‌ها و نوآنس‌های آواز ابوالحسن‌خان اقبال که در این سوی ارس به مرور زمان از بین می‌رود،‌ در آن سوی مرزها توسط خان شوشنسکی حفظ می‌شود و به نسل آتی سپرده می‌شود. معروف است که سید شوشنسکی، خوانندة دیگر آذری، کمی دیگر از دندانه‌ها و ظرایف «بیات اصفهان» را از ابوالحسن‌خان اقبال به ارث می‌برد و پیشکش نسل‌های بعدی می‌‌کند.» (صدیقی، «بهار مقام در ذهنِ زمستان آوارگان»، آیین، اسفند ۸۶)

نه‌تنها «سید» و «خان» بلکه هر آن نماد فرهنگی و جغرافیایی که اردوغان در سخنرانی باکو به کار برد نوعی پیوند خویشاوندی با ایران و فرهنگ ایران و اسلام دارد. مهم این است که ما در جستجوی چه چیزی باشیم: صلح و همبستگی درون ملی و فراملی و همسایگانی یا تقویت نقاط اختلاف و تعمیق گسل‌ها و مرزها و مرزبندی‌های برناگذشتنی میان این یا آن ملت همسایه؟ می‌شد گوش‌ها را تیز کرد و در زیر تک تک نام‌ها و نشانه‌هایی که اردوغان به کار برد ندای وحدت شنید و پل‌های ارتباطی معماری کرد میان این فرهنگ و آن فرهنگ. آواز موسیقی مقامی که «خان» و «سید» و «جبار» سرداده‌اند بیش از آن که با موسیقی مقامی و غیرمقامی ترکیه قرابت داشته باشند به نوای نوروزی و نوحه عاشورایی تعلق دارند. «سید» و دیگر خواننده‌های به‌نام شوشا و قره باغ عمدتا خاستگاهی محرمی و عاشورایی داشتند. اوزئیر حاجی بی اف بنیان‌گذار نخستین اپرای شرق در باکو، نوحه‌ها و کاراکترهای تعزیه حسینی شوشای آن دوران را به یک حوزه متفاوت و مدرن اپرایی منتقل کرد.

در صحنه‌ای از اپرای لیلی مجنون، به دنبال دیالوگی عاشقانه همنوایی مشهوری دارند:

آه ایلدییم سرو خرامان ایچوندور
غان آغلادیقیم غنچه خندانین اوچوندور
سرگشته لیییم کاکل مژگانین اوجوندا
آشفته لییم زلف پریشان اوچوندور

مرحوم استاد خواننده حاجی بابا حسین‌اف در شرح سفر کربلا می‌گفت این همان نوحه‌ای بود که در شوشا و دیگر شهرهای قره باغ و آذربایجان برای حضرت علی‌اکبر خوانده می‌شد و اوزییر حاجی بیکف همان آهنگ را عینا به اپرایی لیلی مجنون منتقل کرده است:

عالم نیه اولمادی ویران علی اکبر
او گون کی سنی سالدیلار آتدان علی اکبر
عالم چرا نشد ویران علی اکبر
آن روز که فکندند ترا از اسب علی اکبر

ناسیونال‌-فاشیست‌های تفرقه‌افکن و جنگ‌افروز می‌خواهند همه این قرابت‌های فرهنگی به محاق سپرده شوند، اردوغان که سخن می‌گوید آنها گوش تیز می‌کنند تا در زیر زبان نشانه‌ها، هیاهوی نبرد چالدران را بشنوند، دراین بحران جعلی، ناسیونال-فاشیست‌ها در همه اشکال رسانه‌های پترودلاری و غیردلاری خود نشان دادند که می‌خواهند کدهای فرهنگی و سیاسی قرون صلح پسا چالدرانی را بشکنند و یکی از پایدارترین مرزهای دوستی تاریخ ایران را مخدوش کنند. شوشا، ترانه «قره باغ شکسته سی»، ترانه ارس، ترانه لاچین و دیگر واحدهای نشانه‌شناختی که اردوغان در عرصه واحدی از هماهنگی و همزیستی و همجواری شعری و آوایی قرار داده بود در معرض قهر خشونت‌بار کلامی قرار گرفت تا آوای وحدت، ندای اذان بر فراز مساجد شهرهای آزاد شده به حاشیه صوتیِ یک جنجال عظیم و هماهنگ روند و همزمان، چشم‌انداز یک منطقه ۶ کشوری تازه که اردوغان می‌گفت پوتین هم نظر مساعد بدان دارد، در قلمرو تاریک توجه وزارت خارجه قرار بگیرد.

گذار تجزیه‌طلبانه از جمهوری اسلامی ایران به ناسیونالیسم تک‌هویتی

آنها که به گمان مورد تهاجم قرار گرفتن تمامیت ارضی میهن ما در سخنرانی اردوغان احساسات ملی خود را بروز دادند، محترم‌اند و باید احساسات آنها را درک کرد. بسیاری از دوستان شریف من و برخی چهره‌های اصلاح‌طلب و غیراصلاح‌طلب نیز بر مبنای یک درک دست چندم و دستکاری شده و تحریف شده از سخن اردوغان به‌طور طبیعی احساسات میهنی خود را علیه آنچه فکر می‌کردند «واقعا اردوغان گفته»، بروز دادند. بی‌تردید اگر اردوغان و بالاتر از اردوغان کمترین جسارتی بر علیه مرزهای سرخ میهنی ما بکند باید با پاسخ قاطع مواجه شود. اما چنین چیزی در سخن باکویی اردوغان وجود نداشت. با این وجود، باید حساب موج‌سازان و موج‌سواران حرفه‌ای را از حساب آنها که به اشتباه فکر می‌کردند اردوغان عَلَم تجزیه‌طلبی را بر علیه میهن ما برداشته و با قرائت یک ترانه مردمی با قدمتی صد و چند ساله، قصد به زیر سوال بردن مرزهای میهنی را داشته تفکیک شود؛ از اعتراضات ۹۶ به این‌سو دیده‌ایم کسانی که جرقه اولیه را می‌زنند و لزوما نمی‌توانند دامنه آن اعتراضات را کنترل کنند.

در این ماجرای اخیر نیز موج‌سواران حرفه‌ای و ناسیونال-فاشیست‌هایی که انواع قطبی‌سازی‌های «صفوی-عثمانی»، «ترک-فارس»، «ایرانشاهی-ایرانشهری‌گری»، و یا «شیعی-ضد شیعی» را در دستور کار قرار داده‌اند، رخ نمودند. به این ترتیب یک‌بار دیگر مشخص شد آنچه که واقعیتی جامعه‌شناختی به نام «فارس‌های سفید» را متحد می‌کند لزوما همان چتر وحدت‌بخشی نیست که کل کشور را بتواند به زیر سقفی مشترک مسقف کند. عبور از هویت ترکیبی و سه وجهی «جمهوری، اسلامی، ایرانی» از هر سمتی که صورت بگیرد، از چپ یا راست، یک عبور تجزیه‌طلبانه است. در شرایط مشخص ایران امروز که همه مولفه‌های قومیتی، زبانی، فرهنگی و قشری (قشرهای مدرن، سنتی و…) کشور ما به حد سوژه‌شدگی خود رسیده و به هویت خاص خود در دل یک هویت برین و فراگیر خودآگاهی دارند هیچ چتر وحدت‌بخشی به جز هویت ترکیبی «جمهوری، اسلامی، ایران» نمی‌تواند مولفه‌های گوناگون هویت ملی را متحد کند، زیرا این ترکیب سه‌وجهی، مادام که توازن اجزای آن حفظ شده باشد و به شرط ابتنای بر قانون اساسی و نهادها و فضاهای دموکراتیک تعیین سرنوشت، ضامن بقا و مصونیت کشور از جنگ داخلی است. به این لحاظ عبور از جمهوری اسلامی ایران به سمت اشکال هویت‌های فرو ملی (کوروشی، بابکی، ایرانشهری، صفوی و…) به یکسان می‌تواند تجزیه‌طلبانه باشد. اما آن نوع تجزیه‌طلبی که خاستگاه آن در مرکز باشد بسی خطرناک‌تر از تجزیه‌طلبی پیرامون است.

آقای ظریف! لطفا به آنچه که آقای اردوغان واقعا گفته پاسخ دهید

اردوغان سه‌شنبه گذشته در کابینه، در جمع‌بندی از سفر باکو گفت حسرت میهنی برادران ما در جمهوری آذربایجان پس از آزادی سرزمین‌ها خود از اشغال ۳۰ ساله اکنون به سر آمده است. «حمد باد که دیگربار اذان محمدیه زینت‌بخش سمای شهرهای آزاد شده لاچین، فضول و کل قره باغ شده است. با رهایی قره باغ درهای دورانی نوین در قفقاز گشوده می‌شود. انشاالله از این پس در مرکز آن منطقه آشتی جای منازعه و همکاری جای بحران را خواهد گرفت و مناسبات نیک همسایگی جایگزین خصومت خواهد شد». اردوغان ضمن مطالبه رحمت الهی برای جان باختگان «راه اذان و پرچم» گفت: «به‌خصوص از برخی کشورهای منطقه که به جای خوشحالی از به سر آمدن اشغال ۳۰ ساله ناراحت شده‌اند دعوت می‌کنیم در شادی برادران آذربایجانی ما شریک شوند».

آقای ظریف!

اگر در زمان مناسب صدای اذان رهایی‌بخش محمدی برفراز مناره‌های زخمی و تیر خورده شهر هیروشیما شده آغدام بر اثر جنایات جنگی یک ناسیونال-فاشیسم اشغالگر را می‌شنیدید، اگر گزارش جان لوید خبرنگار وقت فایننشال تایمز شاهد لحظه اشغال شهر شوشا در مه ۱۹۲۲ را می‌خواندید و می‌دیدید که چگونه در آن لحظه شوم سربازان اشغال‌گر هلال فراز مناره شهر را تبدیل به سیبل مسابقه تفریحی تیراندازی کرده‌اند، بی‌تردید شما نیز چون من از مشاهده لحظه رهایی مناره از اشغالگری ۲۸ ساله اشک شوق می‌ریختید. آنگاه دیگر فرصت‌طلبان حرفه‌ای تفرقه و خون و کین و جنگ مجالی نمی‌یافتند ترانه «ارس را جدا کردند» را از متن سخنرانی اردوغان جراحی کرده و بدون ترجمه کل آن عبارت برای شما، تفسیری من درآوردی و سراسر دروغ و بهتان القا کنند.  (Financial Times (London,England), May 26, 1992, Tuesday Cauldron in the Caucasus: The wider ramifications of the Armenian-Azerbaijani conflict, BYLINE: By JOHN LLOYD)

آری آقای ظریف، آن سوداگران تفرقه و کین، ترانه ارس را برای شما به‌گونه‌ای محرف «به صدا درآوردند» که صدای اذان محمدی را نشنوید که اگر می‌شنیدید، به سرآمدن حسرت جدایی ارسِ اشغال شده توسط ناسیونال-فاشیست‌ها را خوش آمد می‌گفتید و مثل من اشک شوق می‌ریختید از به سرآمدن عصر اسارت مسجد آغدام و شوشا و ده‌ها مسجد هتک حرمت و هتک هویت شده. (قلم طاقت آن ندارد که شرح «تغییر کاربری» آن مساجد توسط اشغالگران را بنویسد. داعشی‌ها، حسینه‌ها و مساجد ما را در بین‌النهرین منفجر کردند، اما داعشی‌های سکولار و ناسیونال-فاشیست و اشغالگر شهرها و روستاهای قره باغ و اطراف قره باغ مساجد ما را هتک هویت کردند می فهمید چه می‌گویم؟) و اگر اذان رهایی را تبریک می‌گفتید و از گشوده شدن راه بازگشت صدها هزار آواره آن‌سوی ارس به سرزمین‌های خود اظهار خرسندی می‌کردید آنگاه مجالی برای طعن تلخ اردوغان نمی‌ماند که ما را دعوت به شنیدن صدای اذان آزادی کند.

آقای ظریف!

راستی پس از آن همه هیاهو که آن سایت‌ها و کانال‌های معلوم‌الحال برای جعل یک دروغ بزرگ به‌منظور به سایه بردن فرصت صلح قفقاز و رویت‌ناپذیر کردن چشم‌انداز یک منطقه دیگر، یعنی یک منطقه عاری از خشونت و اشغالگری و آواره‌سازی، یک منطقه شش کشوری با شرکت ایران، ترکیه، روسیه و سه کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان و قفقاز به پا کردند فرصت کردید خود سخنرانی اردوغان در باکو را مطالعه فرمایید؟

اگر فرصت نکردید، اشکالی ندارد، همان سخنرانی دیروز را بخوانید و بدون فوت فرصت به اردوغان پاسخ دهید که آقای اردوغان کجا بودید آن روز در تابستان ۷۲ که رهبری به تبریز آمد، و از تریبون تبریز رو به ارس کرد، به آنسوی ارس، و از بی‌عرضگی و عدم لیاقت شاهان قاجار در حفظ ۱۷ شهر قفقاز گفت؟ آن هم درست در زمانی که سلیمان دمیرل در پاسخ به حمایت‌طلبی ناسیونالیست‌های کشورش گفته بود چه می‌گویید شما، متوجه هستید که روسیه ۱۷ هزار راکت اتمی دارد؟

به اردوغان بگویید کجا بودید آن روز که ناسیونال-فاشیسم اشغالگر پس از اشغال شهر زنگیلان در جوار ارس، ۴۰۰ هزار آواره آن ناحیه را در معرض قتل عام قرار داد و این مرحوم آیت‌الله هاشمی بود که آب ارس را کاهش داد و مرز را به سوی آن رانده‌شدگان از سرزمین خود گشود، به این هم اکتفا نکرد وقتی دید آن بیچارگان زیر توپ اشغالگران قرار گرفته‌اند چند توپ به اردوی ناسیونال-فاشیسم زد که حساب کار خود کنند و مانع عملیات نجات نشوند.

به اردوغان بگویید که ایران در همه این سال‌ها از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان دفاع کرد، به اسکان آوراگان در ساحل ارس و در جای جای جمهوری آذربایجان کمک کرد و همه این حرفها را برادرانه به اردوغان بگویید. یعنی بگویید دیر آمدی برادر حال که آمدی بیایید به کمک یکدیگر این منطقه را بازسازی کنیم.

اردوغان از آغاز بازسازی قفقاز سخن گفته…اگر می‌خواهید به مصداق فاستبقوا الخیرات با اردوغان رقابت کنید که باید هم رقابت کنید، تکمیل سد خداآفرین فرصت زیبایی به دست می‌دهد. یعنی همان بخش از ساحل ارس که در لحظه رهایی از اشغال، الهام علی‌اف به همراه همسرش به آنجا آمد ایران را نشان همسرش داد گفت آنجا ایران است، کشور دوست، به پل خدا آفرین اشاره کرد و گفت آنجا مرزهای دوستی [با ایران] است. به مصداق آموزه قرآنی «اذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»، پاسخی زیباتر به رئیس‌جمهور همسایه بدهید.

آری «ارس را جدا کردند» به زور هم جدا کردند، عهدنامه ترکمانچای سندی است که صحت گزاره آن ترانه «آرازی آیریلدیلار» را اثبات می‌کند. ما می‌توانیم بدون تغییر حتی یک میلیمتر از مرزها، پلی از دوستی بزنیم برفراز آن رود جدایی. ادبیات حسرت که خطاب به ارس سروده شده ادبیات مشترک ماست، ادبیات مرحوم محمدحسین شهریار است که می‌گفت ارس جاری اشک من است.

[۱] این تعبیر، گمانم نخستین‌بار از سوی مرحوم دکتر فیرحی وضع شده باشد.

به نقل از: مشق نو

تاریخ انتشار: جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۹



آچار سؤزلر : ایران, ترکیه, آذربایجان,