خبرین اولسون!

یئنی‌لیک‌لر

روزنامه مستقل: اسیر تزویر اردوغان نشوید

+0 به یه ن


مناقشه قره‌باغ در گفتگوی مستقل با مازیارشکوری:

اسیر تزویر اردوغان نشوید

مازیار شکوری فعال سیاسی و پژوهشگر حوزه دین، که پیش از این در باب تحرکات تجزیه‌طلبان و شعارهای قومیتی در ورزشگاه‌ پس از بازی استقلال و تراکتورسازی نوشتار و پژوهشی انجام داده بود، در گفتگویی با ما از جنگ قره‌باغ گفت و موضع مناسب ایران در این شرایط را تبیین کرد. این گفتگو را میخوانیم:

جنگ میان جمهوری های تازه استقلال یافته ارمنستان و آذربایجان بر سر منطقه قره باغ در گرفته است. شما ریشه این نزاع را در کجا میبینید؟
ریشه های نزاع بر سر قره باغ در ظاهر به پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اعلام استقلال دو طرف درگیر در قضیه بر میگردد اما واقعیت این است که این درگیری ریشه ای تاریخی دارد و به قبل از فروپاشی شوروی برمیگردد. در سال ۱۹۱۸ پس از استقلال ارمنستان و آذربایجان از امپراطوری روسیه تزاری نزاع میان دو طرف بر سر قره باغ در گرفت. 
این استقلال مدت زیادی طول نکشید که هر دو منطقه در زیر سلطه اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. درگیری به قدری بالا گرفت که استالین مستقیما در مسئله قره باغ مداخله کرد و طبق دستور ژوزف استالین منطقه قره‌باغ با اکثریت ارمنی تحت مرزهای باکو قرار گرفت. در زمان گورباچوف هم همین درگیری در قره باغ رخ داد که اینبار هم گورباچوف مستقیما مداخله کرد. میخواهم بگویم نزاع یک نزاع تاریخی است.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اعلام استقلال دو منطقه اولین درگیری خونین بر سر قره باغ کلید خورد.در سال ۱۹۹۱ و همزمان با رفراندوم تمام کشورهای تازه استقلال یافته، قره‌باغ نیز رفراندوم و اعلام استقلال کرد اما دخالت نظامی باکو و کشتارها دلیل آغاز درگیریها بوده است. البته این اعلام استقلال به صورت دوفاکتو و تحت نظر کشور مادر بود مانند قبرس جنوبی یا بهتر بگوییم منطقه خودمختار کشور ارمنستان. کشتارارامنه توسط آذربایجان در این مقطع بسیار مشهور هستند. کشتارها آنقدر وسیع بوده اند که هر کشتاری نام جداگانه ای دارد. مثلا کشتار شوشی در سال 1920، کشتار سومقاِئیت، کشتار باکو، کشتارگنجه، کشتار ماراقا و . البته کشتار سومقاییت در سال 1988 بود و کشتار باکو در سال 1990 بود که آذری ها در میدان باکو جمع شدند و شعار دادند باکو بدون ارمنی ها و سپس کشتار ارامنه در باکو آغاز شد. به هر حال آذربایجان نتیجه جنگ را نپذیرفت و ارمنستان در اولین جنگ موفق شد قره باغ را تا امروز تحت حاکمیت خود در آورد. میخواهم بگویم ریشه نزاع تاریخی و قومی است.

چرا استالین مستقیما در مسئله قره باغ مداخله کرد و قره باغ را تحت حاکمیت باکو قرار داد؟
مسئله این بود که باکو در حرکت های کمونیستی خیلی نقش داشت و برای حزب کمونیست شوروی نقطه قوت بود. حزب کمونیست در قفقاز ریشه های خیلی عمیقی داشته. مثلا مساواتی ها و دیگران. به همین جهت در کشتار شوشی، سومیقات و باکو مسکو دست آذربایجان را در کشتار باز گذاشته بود. 
شما کشتار باکو را ببینید و البته سومیقات را ابعاد جهانی پیدا کرد. دنیا از گورباچوف خواستند مستقیما مداخله کند. شما مشاهدات بسیاری از افراد را بخوانید و ببینید چگونه پلیس ها در آذربایجان فقط نظاره گر کشتار بودند.

هدف ترکیه از مداخله نظامی و کمک تسلیحاتی به آذربایجان چیست؟
ببینید ترکیه عثمانی خودش متهم به نسل کشی ارامنه است. البته بنده این ادعا را تصدیق یا تکذیب نمی کنم اما به هر حال این مسئله برای ترکیه یک دردسر شده است. بنابر این ارامنه و ترکیه هم یک نزاع تاریخی دارند، جدای از اینکه حق با کدام طرف است. اینجا چند مسئله مطرح میشود. ببینید اردوغان در همه جا به دنبال سود اقتصادی است. باکو نفت وگاز دارد و اردوغان قصد دارد تا با حمایت های همه جانبه از باکو تا حد امکان وابستگی انرژی اش را از ایران و روسیه کاهش بدهد. پس یک مسئله منفعت اقتصادی است. هر چه وابستگی اردوغان به ایران و روسیه کمتر شود میتواند در برابر ایران و روسیه مستقل تر عمل کند بالاخص که ایران و روسیه در برخی نقاط با ترکیه تضاد منافع دارند و تا کنون جلوی تمامیت خواهی ترکیه را در منطقه گرفته اند. از طرف دیگر اردوغان به دنبال یارگیری در منطقه است چون ایدئولوژی حزب عدالت و توسعه ایدئولوژی نئو عثمانی است و اردوغان قصد دارد ترکیه را از جهت اقتدار به عثمانی در زمان کنونی تبدیل کند. بنا بر این باکو به عنوان یک کشور کوچک میتواند متحد گوش به فرمان ترکیه باشد. ترکیه در مورد قطر هم چنین تصمیمی دارد. حتی مداخله اردوغان در سوریه هم تا حدودی متاثر از همین نگاه بود که شامات را به ترکیه ملحق کنند مثل زمان عثمانی. یا اگر نشد نظام بعدی در سوریه دست نشانده خودش باشند. اما مسئله دیگر این است که باید به سیاست های غرب و اسرائیل در منطقه نگاه کنیم. ببینید اردوغان یک اخوانی است. این برمیگردد به فلسفه تشکیل اخوان المسلمین. فلسفه وجودی جریان های تکفیری در زمان آیزنهاور در امریکا کلید خورد. شما میدانید هزینه تاسیس دفتر اخوان در اسماعیلیه و بند اسکندریه را شرکت کانال سوئز پرداخت. مسئله این بود که غرب با دو مسئله در جهان مواجه بود. یکی جریان های ملی در جهان اسلام که در مصر مرحوم جمال عبد الناصر کانال سوئز را ملی کرد و سد اسوان را ساخت. حرکت های ناصر منافع غرب را به خطر انداخته بود. بنابر این غربی ها یک جریان در مصر و جهان اسلام میخواستند تا در جهت منافع استعماری مانع راه جنبش های ضد استعماری بشود. حالا اخوان مشکلات زیادی در جهان اسلام آفرید. 
مسئله دیگر مسئله کمونیست و بلوک شرق بود. غربی ها میخواستند در جلوی بلوک شرق بایستند. ابتدا خواستند از مسیحیت استفاده کنند اما دیدند مسیحیت توان ایستادگی در برابر فلسفه و ایدئولوژی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کمونیست را ندارد. بنا بر این تصمیم گرفتند از مسلمان ها استفاده کنند. برای این کار اخوان المسلمین را استخدام کردند. 
بالاخص مسلمان ها بر عکس مسیحی ها سلحشور و اهل درگیری هم بودند. حالا این مسئله ادامه پیدا میکند تا زمان حمله شوروی به افغانستان. طرح آیزنهاور در افغانستان با برژنسکی به اوج رسید. غرب در پاکستان اردوگاه های تعلیم نیروهای تکفیری را دایر کرد. 
عبدالله عزام که استاد اسامه بن لادن بود مسئول این کار شد و به پاکستان رفت. نفر دوم هم خود بن لادن بود. در پاکستان فراخوان جهاد داده شد و تکفیری ها از هر سو به پاکستان رفتند و عازم افغانستان شدند. نطفه طالبان و القاعده از همانجا بسته شد.

یعنی میخواهید بگویید القاعده و طالبان دست پخت غرب هستند؟
بله. دقیقا همین است. شما کتاب گریز با چادر را بخوانید. خاطرات خانم کریستین بک است. این خانم در زمان حکومت حزب کمونیستی پرچم در افغانستان یعنی همان زمان اشغال افغانستان از سوی شوروی در کابل دانشجوی زبان فارسی بوده. این خانم تابعیت آلمان شرقی را داشته و میخواسته به آلمان غربی پناهنده بشود. خود او میگوید سفارت آلمان غربی مرا نپذیرفت تا اینکه ملاعمررهبر سابق طالبان و محمد نبی محمدی مرا به سفارت امریکا معرفی کردند و امریکایی ها به واسطه ملاعمر و محمد نبی محمدی به من پناهندگی دادند. ببینید روابط تا این حد تنگا تنگ است.

نظر شما این است که امروز هم اردوغان و تکفیری ها و غرب همان خط را پیش میبرند؟
بله. دقیقا همین طور است. البته با فروپاشی شوروی سابق و فرو ریختن دیوار برلین غربی ها فکر کردند دیگر به این نیروها احتیاج ندارند و رفتند سراغ اینکه در جهان اسلام خط دیگری را پیش ببرند که مثلا جهاد در قرآن امروزه منسوخ است و از این حرف ها.
اما یک باره دیدند این سمت دنیا قدرت های جدیدی در حال شکل گیری هستند مانند چین، روسیه و قدرت منطقه ای ایران. دوباره همان بازی را شروع کردند. بازی بهار عربی بود. همه جا هم با اخوان المسلمین آغاز کردند. مثلا عبدالکریم بالحاج را از انگلیس فرستادند درلیبی. اگر یادتان باشد قذافی میگفت میخواهید ریشوها کشور را ویران کنند؟ منظورش اخوان بود. از القاعده هم نام میبرد. در سوریه هم اخوان از حلب آشوب را آغاز کرد. منطقه باید ویران می شد یعنی کلنگی می شد. 
تکفیری ها سنگر به سنگر تا ایران، روس و چین میرفتند تا قدرت اقتصادی جدیدی شکل نگیرد. بخاطر همین است که میبینیم در شمال افغانستان در کوه ها، در برف دو هزار داعشی ساکن بودند. چه کسانی برای اینها خوراک میبردند؟ با چه خوراک میبردند؟ برای چه؟ برای اینکه از همانجا به روسیه و قفقاز بروند. اما اسرائیل هم نقش بسیار مهمی در این بازی دارد.

نقش اسرائیل در این میان چیست؟
ببینید اسرائیل میخواهد از نیل تا فرات برسد. این آرمان و هدف اسرائیل است. بنابر این همه منطقه باید تجزیه شود و اگر نشد ویران شود تا اسرائیل از نیل تا فرات برسد. به همین خاطر است که اسرائیل نیروهای تکفیری را حمایت میکند. حتی اسرائیل در توطئه تجزیه کردستان عراق و رفراندوم بارزانی برای تجزیه منطقه خیلی تلاش کرد. دیدید تجزیه طلبان حامی بارزانی پرچم اسرائیل را هوا میکردند. تکفیری ها در سوریه در مجاورت اسرائیل هستند اما تا کنون یک سنگ به سوی اسرائیل پرتاب نکرده اند.
اردوغان هم در ظاهر دشمن اسرائیل است اما هیچ گاه اسرائیل را تهدید نکرده است. همه جای دنیا از شاخ آفریقا، لیبیف سومالی تا قره باغ نیروی نظامی پیاده کرده است اما حتی سفارت اسرائیل را در آنکارا تعطیل نکرده است. بیشترین روابط تجاری را با اسرائیل دارد.
یعنی یکی از اهداف اردوغان که چند هزار نیروی تکفیری به قره باغ اعزام کرده است در جهت اهداف اسرائیل و غرب است؟
جواب: بله. ببینید هدف غرب این بود که در نهایت این نیروها به ایران و روسیه و چین بروند. اکنون طرح شان با مداخله ایران و بعد روسیه در سوریه شکست خورد اما حالا به بهانه قره باغ اردوغان بی دردسر مثل بازی مارپله تکفیری ها را در 500 متری مرز ایران و در قفقاز مستقر کرده است.

تحلیل شما از وضعیت چیست؟ به نظر شما موضع جمهوری اسلامی در مسئله قره باغ چه باید باشد؟
بی شک اگر نکوییم ایران باید از ارمنستان حمایت کند حد اقل باید علیه باکو و اردوغان و تکفیری هایش دست به اقدام نظامی بزند.

میشود بیشتر توضیح بدهید؟
ببینید الهام علیوف و دولت آذربایجان برای ما یک مصیبت شده اند. باکو با پشتوانه و تئوری پردازی های اسرائیل مسئله تجزیه آذربایجان ایران را حمایت میکند. بر روی کتب درسی تاریخ در باکو عکس آذربایجان ایران هم ضمیمه باکو شده است. همین دیروز جوانهایی در باکو جلوی سفارت ایران جمع شده بودند و شعار می دادند آذربایجان بیر اولسون یعنی آذربایجان یکی بشود یعنی تبریز و ارومیه همه ضمیمه باکو بشوند. یعنی از ایران جدا بشود. این همان خط اسرائیل برای تجزیه منطقه است تا از نیل به فرات برسد. باکو دقیقا حیاط خلوت اسرائیل است. این یک مورد که اگر باکو درغره باق موفق شود تجزیه طلبان پان ترک روحیه خواهند گرفت. 
مسئله دیگر این است که اکنون تکفیری های ترکیه در شهرک هورادیز در 500 متری خاک ایران مستقر شده اند. این نیروها از اردوغان متولد نشده اند بنا بر این برای منافع با اردغان هستند و هر لحظه احتمال دارد بدون هماهنگی با آنکارا برای ما مشکل ساز بشوند. مضافا اکنون در منطقه هدف یعنی قفقاز قرار دارند و کشورهای تازه استقلال یافته منطقه پایگاه اصلی این تفکر هستند. بسیاری از اعضای داعش چچنی ها، تاجیک ها و ازبک ها هستند. بی شک بسیاری از این نقاط به اینها ملحق خواهند شد و اگر اینها در منطقه پخش شوند وضعیت وحشتناکی خواهد شد. با این حساب ایران باید با شدت در غره باق مداخله نظامی داشته باشد.

اگر ایران علیه باکو مداخله نظامی کند متهم نمی شود که در جنگ میان مسلمان ها و مسیحی ها طرف غیر مسلمان ها را گرفته است؟ فکر میکنید دیگر دولت ها از کدام یک از طرفین درگیری حمایت خواهند کرد؟
اینکه دولت ها از کدام طرف حمایت خواهند کرد که بستگی دارد. به هر حال باکو نفت و گاز دارد. مثلا امروز افغانستان از آذربایجان حمایت کرده است. معلوم است گوش چشمی به بذل و بخشش های باکو دارند. اما در مورد جنگ اسلام و مسیحیت اول ایران باید در فضای رسانه ای در جهان اسلام قوی عمل کند. این جنگ ارتباطی به اسلام و مسیحیت ندارد. همانطور که گفتم ریشه نزاع قومی و نژادی است. 
ایران باید به همه دنیا بگوید الهام علیوف مزدور اسرائیل است و رژیمش رژیم اسلام ستیز. ایران باید دیپلوماسی عمومی را فعال کند و به همه جهان اسلام بگوید علیوف فعالان اسلام گرا را به شدت سرکوب کرده است. حد اقل ایران باید تشریح کند که جنگ جنگ اسرائیل و ارمنستان است. این وظیفه دستگاه تبلیغاتی است که بالاخص در رسانه های عربی با تمام قدرت وارد شود.

اگر ایران در قره باغ مداخله نظامی بکند آیا باکو از سیاست های تفرقه افکنانه اش در حمایت از تجزیه طلبان پان ترک دست خواهد برداشت؟
در هرصورت باکو تا بتواند این سیاست را ادامه خواهد داد. بنا بر این ایران می باید از طریق مذهبی در باکو عمل کند. یعنی باید قوه مذهب و اسلامیت را به عنوان اهرم به کار بگیرد و از جریان های اسلام گرا در باکو حمایت کند. حتی باید از طریق تلویزیون آذری زبان و سایت های مختلف آذری زبان در بسیج نیروهای اسلام گرا و ترویج اسلام سیاسی بر علیه رژیم علیوف اقدام نماید.  




آچار سؤزلر : ارمنستان, ترکیه, ایران, آذربایجان, قره باغ,